مطلبی درمورد یک سخنرانی پرحاشیه!
این مطلب درباره سخنرانی پرحاشیه یکی از روحانیون میبدی در مراسم ختم مرحوم هدایی-امام جمعه موقت میبد- است. سخنانی که هر چند با حدیث و قرآن تقویت شده بود اما به نظرم اهداف قرآن و نهج البلاغه را دور زده بود و به سوی آن نمیرفت.
هر چند مطالعه نگارنده از نهج البلاغه و تفسیر آن هنوز کامل نیست اما به خود جرأت دادم و گوشهای از "آنچه را میدانم"، بیان میکنم و امید دارم که با نقدهایی اصولی و استدلالی این مطلب مورد بررسی قرار گیرد و در همین ابتدا، از علما و دوستان تقاضای بخشش دارم به خاطر آنچه نمیدانم:
برای شروع، تاریکی ظلماتی را در نظر بگیرید که "نوری کوچک" در میان این ظلمت، سخت در حال درخشیدن است. دو نگاه درباره این شعله کوچک را نیز در نظر بگیرید؛ یکی میگوید، این نور را خاموش کنید و تلاش کنید نور بزرگتری پدید آورید و دیگری میگوید، این نور را بدون اینکه کمفروغترش کنید، تقویت و به نور و شعله بزرگتری تبدیل کنید.
اگر با این کورسوی نور که میان انبوهی از ظلمت، امید روشنی بزرگتری را نوید میدهد، با نگاهی عاقلانه برخورد شود، نه تنها نباید خاموش شود، بلکه بایستی بر تقویت این نور نیز اهتمام ورزید و البته هر عقل سلیمی این اقدام را تأیید میکند.
این مثال –که در آن مناقشهای نیست- را در مورد نگاه به نظام و انقلاب اسلامی به کار میبرم؛ مشعلی نورانی به نام "انقلاب اسلامی ایران" در میان ظلمت و تاریکیِ انحراف از اصول الهی در جهان را درنظر بگیرید؛ این آن چیزی است که باید هر روز برای فروغ و تلالوء هرچه بیشترش تلاش کرد. اما متاسفانه آنچه از دیدگاه برخی از دوستان و همفکران آن روحانی میبدی برداشت میشود- چون با برخی از آنها حشر و نشر داشته ام- این است که نگاهشان به نظام کنونی جمهوری اسلامی ایران، نگاهی است پر از نقدهای تند و سیاه و بدون قبول کردن حتی گوشهای از نقاط قوت و مثبت آن.
نگاهی تند و مغالطهآمیز که به واسطه استفاده ابزاری از قرآن و سایر متون دینی و به ویژه نهج البلاغه، بسیار خطرناکتر از رویکردهای سکولارمآب و غیردینی است.
البته واقعیت این است که همه ما نظام انقلابی و اسلامی کنونی کشورمان را بدون عیب نمیدانیم و با همه دستاوردهای امروز نظام جمهوری اسلامی ایران -که البته بسیار چشمگیر و غیرقابل انکار است- انتظارات بیشتری نیز از آن داشته و داریم و تردیدی نیست که متأسفانه بسیاری از آنها به دلایل مختلف -اعم از کمکاری مردم یا مسئولین و یا نفاق و دشمنی در مقابل آن- هنوز کسب نشده است اما اینکه بخواهیم با دستمایه قرار دادن "نهجالبلاغه" و نقطه درخشانی مانند "سخنان امیرالمومنین(ع)" همان نقاط قوت را نیز نادیده انگاشته و مرتباً به نقاط ضعف هجوم ببریم، کاری است به دور از منطق صحیح انسانی و اسلامی. البته اگر این آقایان به تعالیم اسلام در همه ابعاد اعتقادی نداشته باشند، این سخن دیگری است ولی آنطور که حداقل در ظاهر امر پیداست، این دوستان مدعی اسلام و حتی بعضا انقلاب اسلامی هستند.
با نهج البلاغه نیز- بلاتشبیه- مانند قرآن میتوان برخورد کرد. با گرفتن گوشه ای از آن و رها کردن گوشه ای دیگر، می توان از سرِکمسوادی، نعوذ بالله حتی ائمه اطهار(ع) را نیز به نقد کشید! نهج البلاغه نیز مانند سایر متون دینی میتواند مورد مسئله "تفسیر به رأی" قرار گیرد؛ چرا که از یک طرف می توان مردم را کوبید و نقد کرد، از طرفی دیگر می توان دولت ها را کوبید و نقد کرد. اما امیرالمومنین(ع) که خود و زندگی و سخنان و رفتار و اعمالش برای ما میزان است، در همان زمان 25 ساله حکومت خلفا، نه تنها نقدکننده "منصف و غیر ساکتی" بود، بلکه نقاط قوت "جامعه اسلامی" را نیز مورد نظر داشت و هر لحظه در تقویت بیشتر آن می کوشید و به مجموعه "جامعه اسلامی" ولو با حاکمی غیرافضل، به حکم همان "مشعلی فروزان" میان ظلمات عظیم، نظر مساعدی داشت؛ کما اینکه نقدهای تندی نیز به خلفا -در خطبه شقشقیه- کرده است که آن هم مربوط به بعد از آن دوران است.
این به معنی آن است که وحدت و امنیت بزرگترین داشتههای جامعه اسلامی است که می توان با مبنا قرار دادن آنها، به مسائل دیگر پرداخت و به سامان رساند.
اما آنها که مرتباً بر طبل نقاط ضعف، آن هم به صورت یک طرفه و بدون در نظر گرفتن و یا پرداختن به تبصرهها و حاشیههای دیگر، میکوبند، در مقابل امیرالمومنین(ع) و یکی از اهداف والای او هستند، هرچند نهج البلاغهِ خودِ امیرالمومنین(ع) را زیر عبا داشته باشند.
علی(ع) همانگونه که مسئولین را نقد میکند و راه ثواب از خطا باز می شناساند، مردم را به عنوان بدنه اصلی جامعه و به نوعی مقصر در بسیاری از معضلات، رها نمیکند. او همان کسی است که نامه به حنیف بن عثمان مینویسد(نامه 45 نهج البلاغه) و عملکرد او در تجمل زدگی را مورد ملامت قرار میدهد و در عین حال او همان کسی است که در بازار کوفه بر سر مردم فریاد میزند و آنها را به عدل و انصاف و دوری از گناهان اجتماعی فرا میخواند و در برخی موارد به شدت از آنان گلایه میکند.
با این اوصاف هر عالم و دانشمند و عمامه به سری با هر رتبه و رده علمی و فقهی، می تواند علی(ع) را فریاد بزند، اما در واقع، این کارش شمشیر کشیدن علیه آرمانهای علی(ع) باشد و این خطا را متاسفانه برخی -انشاءالله به سهو- مرتکب شدهاند و میشوند.
باید عنوان کرد، آنچه آنها نیز میگویند، خود وظیفهای است که در نهج البلاغه به آن اذعان شده است و امر به معروف و نهی از منکر حاکمان و مسئولین و دولت ها از وظایف مردم و به خصوص علما، شناخته میشود، اما بیانصافی است که نفهمیم، نقد مغرضانه که فقط ایرادگیری است -یعنی تقویت نمیکند و بالعکس تضعیف میکند- با نقدی که به همه جوانب آن عاقلانه پرداخت شده و همه تبصرهها را مد نظر قرار داده است چه تفاوتی دارد.
باید حواسمان باشد، که وقتی به سراغ نهج البلاغه و "علیوار" نقد کردن میرویم، نباید در حق علی (ع)، در حق مردم جامعه اسلامی، در حق همه خونهایی که برای ماندن این انقلاب اسلامی بر زمین ریخته شده و میشود، در حق حکومت اسلامی و انقلابی و... اجحاف کنیم.
شهید مطهری، در کتاب حکمت ها و اندرزها (جلد 2) در بخش اغتنام فرصتها میگوید:
برخی از فرصتهاست که پس از قرن ها یک مرتبه پیش میآید و آن فرصتهایی است که برای ملل و جوامع پیش میآید. در خلال این فرصتهاست که ملت میتواند سرنوشت خود را تغییر دهد، دردهای مزمن اجتماعی را چاره نماید. یکی از آن فرصتها که باید قرنها بگذرد تا برای ملتی پیش آید "اتفاق و هماهنگی" آن جامعه است. در قرآن کریم مخصوصاً این امر به عنوان نعمت یاد شده. در سوره آل عمران، آیه 103 می فرماید:
وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ/ و نعمت خدا را درباره خود به یاد آرید آن گاه که با هم دشمن بودید پس میان دل های شما الفت افکند.
در حدیث است که "ید الله مع الجماعه" یعنی دست خدا همراه جماعت است. روی همین جهت، یکی از بدترین گناهان ایجاد تفرقه و تشتت و فتنه انگیزی است. علی (ع) با آنکه خلافت پیامبر(ص) را حق مسلم خودش می دانست، وقتی که دید قیام و احقاق او موجب پراکندگی و به هم خوردن نظم اجتماع مسلمین می شود سکوت اختیار کرد و مثل سایر افراد در کارها شرکت میکرد و نگذاشت نزاع داخلی شروع شود.
حال باید پرسید، چرا حاصل نقدهای برخی، از نظام و حکومت اسلامی چیزی جز بدبینی مردم به همه چیز نشده و ماحصل پای منبر نشینی ایشان، فقط ناامیدی از تقویت نقاط مثبت و کم کردن نقاط ضعف شده است.
و نکته دیگر اینکه؛ در انتهای سخنشان در مراسم، قرار بر این بوده است که پیام یکی از بزرگان جبهه اصلاحات را قرآئت کند. و این مسئله با برخورد انبوهی از مردم مواجه شده و نا تمام می ماند...
وقتی برخی از بزرگان اصلاحات هنوز خط و مرز و حد و حدود خود با جریان های ضد نظام خارج از کشور و دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی را به خوبی مشخص نکرده اند و هنوز با شدت و ضعف در شمار اصحاب فتنه قرار می گیرند و از نام و شخصیتشان، به راحتی برای کوبیدن و تضعیف انقلاب اسلامی استفاده می شود؛ بر منبر علی(ع) و با جملات علی(ع) -که خود مبنای وحدت جامعه اسلامی بود- حق را به ایشان- که عامل تفرقه و شکاف فتنه انگیز سال 88 بودند- معطوف کردن، چه معنایی می تواند داشته باشد؟
در پایان، باید گفت، نگارنده با اینکه دوستان زیادی از جبهه های سیاسی دارد، و به همه آنها احترام می گذارد، اما ان شاءالله همه سعی و تلاشش این است که با مطالعه درست و گزینش راه ثواب، دچار خطای راهبردی نشود و این توصیه را به دوستان عزیز می کند که با شنیدن "قال علی(ع)" و ... بر منبرها، در گوشه ای از ذهن خود نیز با تعقل و تدبر و سنجیدن همه جوانب و مطالعه مناسب، از به خطا رفتن خود جلوگیری کند.
و من الله توفیق...
نوشته شما را خواندم ،
چند باری نهج البلاغه و شرح نهج البلاغه را هم خوانده ام ،
به نظرم شما با درک و اطلاعاتتان از نهج البلاغه و برداشتهای گزینشی و خودخواهانه و ادبیاتتان که حول کلماتی مثل محور و کوبیدن و ... بهتر است درباره گوشت کوبیده و کوبیدن گوشت بنویسید .