شیوه تقابل جریان معاویه با حق به زبان ساده
از جریانات سیاسی، اجتماعی و فکری بزرگی که الگوی آن برای افراد بشر به جا مانده است، جریان انحرافی و تخریبی "معاویه" است، جبهه فکری عمیقی که در همه زمان ها به نحوی بروز و ظهور می کند، و نشناختن و تحلیل نکردن آن موجبات نتایج اسف بار و غیر قابل جبرانی در جامعه خواهد شد، مانند روی کار آمدن یزیدی که نتیجه کارش شهادت امام حسین (ع) و فاجعه کربلا بود.
این خطر بزرگ ما را بر آن می دارد که در هر زمان ملزم به شناختن جریان های فکری اطراف خود باشیم. هر چند "معاویه" در همه زمان ها نمی تواند شخص خاصی باشد، بلکه یزید نیز نمی تواند شخص و فردی خاص باشد، "معاویه و یزید" می توانند یک جریان، گروه، حزب و دسته خاصی باشند که با به کار بردن شیوه های معاویه در مقابله با جریان حق، آن را دوباره زنده می کنند.
معاویه در تقابل با حقیقتی محض به نام امیرالمومنین(ع) و امام مجتبی(ع) دست به اعمال و رفتاری زده است که شاید سابقه ای قبل از او نداشته باشد، و حداقل اگر وجود هم داشته باشد، با این سبک و سیاق و با تجمیع و هدفمندی همراه نبوده است. در ادامه به گوشه ای از حربه های جریان معاویه بر علیه جریان حق اشاره می شود، آنچه می تواند مردم جامعه را در مقابل حقیقت قرار دهد و در ظاهر به شدت نیز موفق باشد.
حربه اولی که مورد توجه است، سوء استفاده معاویه از "رزومه و سابقه" کوتاه زندگی خود با رسول خدا(ص) است. مردم جامعه، معاویه را صحابی پیامبر می دانستند و او نیز با کنترل رفتار ظاهری خود و نفاقی که داشت، این باور را در اطرافیان و مردم جامعه خود تقویت کرده بود. این موضوع باعث می شد، برای همراه کردن مردم برای جهاد با امیرالمومنین(ع) دست و دل بسیاری نلرزد و به راحتی از نظر جمع کردن عِده و عُده دچار مشکل نشود. بُریدن و دل کندن برخی از یاران نزدیک امام علی(ع) و پناه آوردن به معاویه نیز، به این موضوع کم ارتباط نبود. معاویه از این گزینه که حق بودن خود را می رساند، در راه باطل استفاده بسیاری کرد.
دومین حربه معاویه، جازدن خود به عنوان "مطالبه گر حق" بود، حقی که خون خلیفه مظلوم نام گرفته بود و معاویه با زیرکی آن را به طرف خود کشیده بود. با کشته شدن عثمان که دست خبیث معاویه نیز در آن نقش به سزایی داشت، او خود را طلبکار خون خلیفه کرد و دیگران را نیز به سمت خود کشید. هر چند طلحه و زبیر و عایشه در جبهه مقابل امام با معاویه همراه نشدند، اما آنها نیز با همین حربه به جنگ امام رفتند.
سومین حربه معاویه بر علیه امیرالمومنین(ع) "تخریب" وجهه شخصیتی امام بود. "شایعه و دروغ" بر علیه امام کار را به جایی رسانده بود که مردم متصل با معاویه، امام را یک قاتل و بی نماز و دشمن درجه یک خدا می دیدند. این حربه معاویه تا به آنجا موثر بود که سال های سال بعد از مرگ او نیز بر منابر لعن علی(ع) ثواب محسوب می شد.
چهارمین حربه معاویه "خریدن اطرافیان" امام(ع) بود. معاویه جذب خواص اطراف امام را در برنامه خویش گذاشته بود و با سلاح "پول و ریا" آنها را به سمت خویش می کشید، البته جواب منفی امام به خواسته های نامشروع و ناحق برخی از اطرافیان خود، بیشتر این موضوع را باعث می شد. معاویه نه تنها در زمان امام علی(ع) به یاران نزدیک امام برای تقویت جبهه خود پناه داد، بلکه در زمان امام مجتبی(ع) با همین حربه لشکر دوازده هزار نفری امام را به چهار هزار نفر کاهش داد و هشت هزار نفر را همراه با فرمانده امام یکجا خرید !
پنجمین حربه معاویه، "ظاهرسازی" او بود. معاویه با عوام فریبی و ظاهر سازی، خود را خلیفه ای بر حق جا زده بود. گاهی اتفاق می افتاد که مخالفینش را به حضور می طلبید و به حرف آنها گوش می کرد، و حتی در برابر تعریف هایی که از امام علی(ع) در برابرش می شد، اشک می ریخت و ابراز تاسف می کرد ...
ششمین حربه معاویه، غافل نبودن او از "جنگ میدانی" و نا امن کردن مرزهای عراق بود. جنگ نرم و زیرکانه بر علیه حق، او را از قشون کشی و نبرد میدانی غافل نکرده بود و هر از گاهی با شلوغ کردن مرزهای حکومت امام (ع)، باعث ضرر و زیان مادی و روحی علیه جبهه حق می شد.
معاویه سوای از تقابل با جبهه حق، کاری کرده بود که کسی جرأت اظهار نظر، سوال و پرسش و اعتراض را نداشته باشد. مردم جامعه به این نتیجه رسیده بودند که باید فقط گوش دهنده به سخنان یکجانبه او باشند و از پرسیدن و مطالبه گری دست بردارند. این خفقان اجتماعی، که از موجبات سیاست خصمانه و زیرکانه معاویه نشأت می گرفت، در کنار دیگر اعمال او، باعث ایجاد جّوی در جامعه شده بود، که زمینه ظهور و بروز پدیده عجیبی به اسم "یزید" می شد. یزیدی که خلیفه مسلمین می شد و خود را جانشین پیامبر(ص) جا میزد، تا بزرگترین فاجعه دوران زندگی بشر را رقم بزند !
شناخت "جریان معاویه" که برای جبهه ناحق، یک "بَرَند و نماد" شده است، موجب می شود، جامعه اسلامی راه سلامت و امنیت را در پیش گیرد. افراد بشر در همه زمانها، میان حق و باطل مجبور به انتخاب هستند، انتخابی که همیشه نیز آگاهانه نیست، بلکه به خاطر نداشتن بصیرت و آگاهی و شناخت، به خطا رفتن است ...
عصر همان است و تاریخ همان؛معاویه همان و علی همان؛
خون های بر زمین ریخته شده همان و توطئه همان و خنجر همان و پشت همان؛
تنها تفاوت در یک نفر است:
مهدی موعود..
هو امامٍ منصور..
هیچ وقت از خواندن این وبلاگ دست خالی برنگشته ام.
الحمدلله..
زنده باشید برادرم.