حقیقتی از عشق
می گویند کربلا دیدنی است، نه شنیدنی؛ بگذارید این جمله را کامل تر کنیم که کربلا برای آنها که دیده اند هم محلی از اعجاب و حیرت است و هر چه بیشتر به عمق این جریان رفته اند، بیشتر سرگشته شده اند...
پرونده اربعین 98 هم بسته شد و امسال هم به خواست و فضل خدا در این جریان عظیم، قطره ای در اقیانوس بی حدود و ثغور عشق امام حسین(ع) بودیم، حتی آنها که برایشان پیامک های گیج و نامفهوم سامانه های ناشی و نابلد مسئله شده بودند، رفتند و دیدند که امسال، حتی با وجود بیشتر شدن محسوس جمعیت هم، عراق و مردمش کم نیاوردند و با همه وجودشان میزبانی سزاوار و شایسته تقدیر شدند...
این را خیلی ها تجربه کرده اند و امثال این خاطرات شاید برای هر کسی ماندگار شده؛ مردی که نیمه شبی خنک، برای دو زائر درخواست کننده برای خواب در موکبش، به هر دری زد تا بالاخره در حیاط موکب آنها را جا داد، تا جوانان عراقی که غذای سفره خودشان را برای زائران تازه رسیده به موکب، رها کردند و با روشن کردن چراغ های موبایلشان، ایستاده به احترام، روشنایی سفره را هم تامین کردند و شاهد اطعام زائران ایرانی بودند ...
شاید امسال این موضوع خیلی در چشم بود، موکب هایی که پر از زائران خسته بودند و دو باند جاده نجفکربلا که سیل جمعیت را به مرکز زمین، کربلا می رساند؛ شلوغی عجیبی که شاید اسم های «محشر» و «قیامت» برازنده آن باشد و بتواند حق مطلب را ادا کند ...
و به قولی؛ گمشده بشر امروز عشق است، عشقی که نسخه های تقلبی آن، امروزه کالای هر دکانی شده است، اما آنچه جاذبه کربلا را هر روز عمیقتر از قبل می کند، حقیقتی از عشق است که در این نقطه عالم به موجودیتی عجیب رسیده است...
و شاید انسان امروز به حدی که از حسین(ع) و کربلا فهم دارد، انسان است، که هر چه به این سمت برود، به اصل خود بازگشته است ...