داریم آدمهای اشتباهی تربیت میکنیم!
نمی دانم چند سالم بود. هنوز مدرسه نمی رفتم. همراه برادرِ عشقفوتبالم می رفتم زمین های خاکی محله و نگاه می کردم به ده ها بچه که بدون هیچ ضابطه و ساختاری دنبال یک توپ چهلتکه می دویدند. از بس التماس کردم و اشک ریختم بالاخره توی یکی از همین بازی ها تدارکاتیبکشزیرش من را بازی دادند. برادرم دست مرا گرفت آورد جلوتر از دروازه خودی و گفت همین جا باید بایستی و اینجا بازی کنی! تکان هم نخور و منظورش این بود که جلوتر از دفاع نیا و مثلاً کاری به حمله نداشته باش. سری تکان دادم که یعنی باشد و ایستادم. ملت مثل چی میدویدند دنبال توپ و من از جایم تکان نمی خوردم. یعنی وقتی توپ از من رد میشد توی جای خودم تا جایی که امکان داشت می چرخیدم و آنها را با نگاه دنبال می کردم و وقتی خوب پشت سرم می رفتند و نمی توانستم بچرخم بر می گشتم و به جلو نگاه میکردم تا آنها برگردند! اصلا توی جایی که ایستاده بودم اشتباهی بودم! و توجیه نبودم که باید چه کاری واقعا آنجا انجام دهم. حتی توی جای خودم یک میلیمتر هم تکان نمی خوردم که وظیفه ام مورد خدشه قرار نگیرد و باعث بیرون کردنم از زمین نشود! برادرم بعداً فهمید که کلاً از بیخ فوتبال را نفهمیدهام و حالیم می کرد که هر وقت توپ به سمت دروازه ما آمد باید بروی سراغش و آن را بزنی. این یعنی مسئولیتی که به تو دادهام.
دقیقاً برخی از مسئولین ما در کشور همین طوری هستند. منظورم مسئولین رده بالا هم نیست حتماً. آدم های زیادی از بین ما مردم – و نه از آسمانها – مامور به انجام مسئولیتی در رده های مختلف شده اند ولی دقیقاً همان کاری را که باید، انجام نمیدهند! اینها اصلاً توی جای خودشان اشتباهی هستند؛ هر چند در رده های مختلف این اشتباهی بودن اتفاق می افتد؛ نمونهاش همین ایفای نقش سلبریتیها بیرون از گود هنر و فضولی در مسائل اجتماعی! دخالت در اموری که اصلاً سوادش را ندارند. این طور بگویم که اینها طعمه خوبی برای شکار جمعیتی بیشترند. طبیعتاً دشمنان این نظام به جای کار روی افراد عادی جامعه می روند سراغ این افراد چون زدن آنها زدن جمعیت زیادی در جامعه است!
بگذریم...
بگذارید مقصر اصلی این اشتباهی بودن افراد در مسئولیتهای مختلف را به گردن نظام آموزشی بیندازیم. نه همه تقصیر را بلکه بخش اعظمی از آن را. وقتی ما توی بچه ها وجدان و فطرت را فدای نمره و رتبه و چیزهای محسوس آموزشی می کنیم و روی اخلاق، رفتار، نگاه وگرایش آنها کاری نمی کنیم، طبیعتاً همین آدم در جایگاهی که در آینده به او سپرده می شود کوتاهی می کند. نه اینکه واقعاً هم بخواهد کوتاهی کند، کشش جمع کردن این مسئولیت را نخواهد داشت و در دو راهی های مهم به جای دیدن منفعت جامعه، منفعت خودش را می بیند. می دانید چرا؟ چون ما او را حسابگر بار آورده ایم! به او حالی کرده ایم که باید به فکر خودش و رتبه اش و نمره اش و ادامه بدهید مقامش جایگاهش صندلیش و ... باشد. به نظرم توی جامعه غربی مخصوصاً آمریکا – بر اساس معیار خودشان البته – این موضوع بهتر مدیریت شده! حداقل با نگاهی به جریان های علمی و سیاسی آنها می بینیم در جامعه ما خائن به تمام معنای کلمه وجود داشته و حداقل کم نبودند آدم هایی که ضربه زده اند و به نفع دشمن کار کرده اند. اما در همان آمریکا این اتفاق در جامعه علمی و سیاسی اصولاً به صورت نادر اتفاق افتاده. مثلا؛ ترامپی آمده و گند زده به جریانشان! هر چند ترامپ درس سیاست نخوانده بود و به نوعی یک سلبریتی پولدار بود، عقلی هم نداشت که حداقل توی آن چارچوب اجتماعی سیاسی برخلاف جهت آب شنا نکند. غیر از ترامپ واقعاً زیاد نمیشود از این مدل افراد نام برد.
به نظرم بخش زیادی از مشکلات ما در کوتاهی های صورت گرفته در رده مسئولین بر می گردد به آنچا ما به آنها یاد داده ایم. ما نهج البلاغه کتاب تربیتی سیاسیاجتماعیاخلاقی را از مدارس و دانشگاه ها دور کرده ایم و میوه گندیده این دوری را هم به خوبی دیده ایم و می بینیم. ما داریم آدم های محسوسِ نمره محور و رتبه محور را تربیت می کنیم و به آنها یاد می دهیم «خودت را عشق است!» و مردم همیشه در اولویت های بعدی هستند. آن وقت می خواهیم کار مردم راه بیفتد؟!
تجربه مدرسه بسیج البته نشان میدهد راه درستی هم وجود دارد. نیروهای اعتقادی که فراتر از مسئولیت، به فکر مردم هستند و در سالهای گذشته نشان داده اند این مسیر درست ترین مسیر تربیت نسل است که باید به همه رده های اموزشی تعمیمش داد.