کتابخوانِ اینطوری دیده بودید؟!
شنیده اید کسی به خاطرِ آسیبنخوردنِ ساعات مطالعهش، سیدیِ Call of Duty را بِشکند و بریزد دور؟! اصلاً برود سیستمِ تویِ خانهاش را بفروشد، تا خودش را گوشمالی دهد برای کمخواندن؟! و بعدش که باز سر بهراه شد، سیستم جدیدی برای خودش دستوپا کند!
این قلم جنس را مطمئنم نشنیدهاید! یعنی شاید شنیده باشید معتادی به خاطر تأمین مواد، وسائل خانهاش را بفروشد، اما نشنیدهاید کسی به خاطر اعتیاد به کتاب برود کامپیوترش را بفروشد!
جرأت نمیکنم بگویم از این کارهای عجیبغریب هم کردهام! اما بگذارید اعتراف کنم انجام دادن این حرکات عجیبْ همین الان هم برایم قابل دفاع است و اگر باز هم عامل مزاحمی باشد که به مطالعهی روزانهام ضربه بزند، آن را جوری مدیریت میکنم که خیال مزاحمت هم از سرش بپرد!
نمونهاش همین گوشی همراه است که از امروز قرار است همراهم نباشد! گوشی یازده دو صفرِ نابودی دارم که سالها پیشْ در سفر عراق خریدهام؛ از امروز این کوچولوی دوستداشتی همراهم میشود و گوشی اندرویدْ توی خانه انگشتْ سُق میزد تا بروم سرِ کار و برگردم! آنجا به خاطر شرایط کارم وقتهایی دست میدهد که نباید پای این کَنهی تکنولوژیک هدر رود...! بلکه میشود دو خط کتاب خواند و چیزهای جدیدی یاد گرفت...