به یک پیامبر چوب دادهاند، به یکی کتاب!
برگزیدهْ امروز رفته کتاب تحویل گرفته از صاحبکتاب و مامور شده به خواندن، همچنین فهماندن. روز بعثت. و من توی این کتاب تحویل دادنش ماندهام انصافاً. لابد گیر میدهید که کتاب نبوده و کلمه بوده و کتاب بعداً جمع شده و ...؛ ولی خودمانیم، کتاب بوده دیگر؟! رفته بالای کوه، دور از دسترسِ آدمهایی که چشمشان روی زمین دنبال طلا و پول و بت بوده، آنجا یکی از طرف صاحبکتاب گفته «بخوان!» او هم بالاخره خوانده. حالا این چه چیزی غیر از دریافت ماموریت به احیای زندگی درست بر اساس کتاب بوده را نمیدانم، فقط این را میدانم که هر کسی پایش به کوه باز شده و دستور گرفته، لاجرم دستورِ خواندن نگرفته! به یکی هم اختیار چوب دادهاند!
چوب؟!
چوب دیگر! همان عصای موسای کلیم! برادر هارون! یعنی بعثت حضرتِ موسای کلیم سلاماللهعلیه اینطوری بوده که همان چوبِ دستش کفایت میکرده! همان جا دستور داده بینداز تا نشانت بدهم لولویی را که باید با آن مردمت را به خط کنی! حالا چقدر به خط شدند و چقدر موسای عزیز موفق بوده را توی تاریخ خواندهاید؛ ولی تفاوتِ بعثت تا بعثت را سِیر میکنید؟! خدایی خوشتان میآید؟! آدم حال میکند به خاطر کلاسِ کاری که برای ملتِ محمد گذاشته شده! اصلاً الان هم همین طوری است؛ به آدمِ چیز فهم کتاب میدهند، بچهی عصیانگرِ پتیاره را با چوب و لولو میترسانند!
ملتِ آقای برگزیده هم همین ماموریت را پیدا کرده انگار! با ملتِ مدعیِ طرفداری از موسای کلیم باید با چوبهای مدرن طرف شود، همان موشک دیگر! و همین ملتِ با کلاس توی خودش دستور دارد به تبیین؛ و جهادش شده تعقلگرایی و فهممحوری!
یاللعجب! خدایا دمت گرم که ما را با لولو و چوب و موشک و اینها به خط نمیکنی! کلاسِ ما را گذاشتهای آن بالای طاقچهی خلقت، توی دانشگاهِ خودت. عوضش چوب دادهای برای ادب کردنِ این قومِ از راه به در رفتهی سرگردانِ کتکخور که فقط با چوب و لولو میشود سر به راهش کرد!
بچهباکلاسهای خلقت، عیدتون مبارک...
سپاس فراوان
عید مبعث بر شما و همهی مسلمین مبارک!