صنعت در میبد و رشد انسان اقتصادی
مدتی است که بحث اتمام یا ادامه توسعه صنعت کاشی و سرامیک در میبد، بر سر زبانها افتاده است و نظرهایی در این حوزه ارائه میشود که میتواند در آینده میبد نقشهای تعیین کنندهای داشته باشد.
اما سوای همه این نظرها، میبد را باید از محورهای مختلف مورد تحلیل و پژوهش قرار داد، این شهرستان شاید با بسیاری از شهرهای کشور تفاوت داشته باشد، حال علت آن ممکن است سوای از اینکه محل سکونت و زندگی ماست؛ به خاطر موقعیت حساس رشد صنعت و تغییر بافت جمعیتی آن نیز باشد و ...
یکی از محورهایی که جداً باید روی آن کار شود، مساعد بودن و یا شدن میبد، به عنوان مکانی است که تربیت "انسان اقتصادی"(انسان تک محور با اقتصاد شکمی) در آن شدیداً قوت گرفته است، اقتصادی که موجب دور شدن مردم ما از "انسان فرهنگی" و انسان معنوی" شده است.
در این محور، و مخصوصاً کارخانههای سه شیفت، آن چیزی که رشد دارد، بردگی مدرن است، یعنی همان چیزی که شهید آوینی در کتاب "توسعه و مبانی تمدن غرب" در مورد کارگرانی میگوید که، مجبورند صبح تا شب، و شب تا صبح کاری تکراری را بدون هدف و از روی اجبار انجام دهند !
آنها که کارگر کارخانه های سه شیفت مخصوصاً کاشی و سرامیک هستند، این حرف را تایید میکنند؛ آنها سوای از اینکه هر تخصص و تحصیلات و احساسات و اعتقادات و عواطف و اخلاقیات و گرایشی که داشتهاند، وقتی به این نوع فعالیت اقتصادی میرسند، میشوند همان کارگر خسته و تک محور، که فقط زندگیاش در چند چیز خلاصه میشود، کار، خواب و خوراک؛ و گاهی هم تفریحی از سر نیفتادن به چالش زندگی خانوادگی !!!
و اما، در کورس رقابت غولهای سرامیکی شهرمان، که در چارچوب "صنعتی وابسته" و جدا شده از تنوع تولیدی بومی و ملی، در حال دست و پا زدن برای فروش بیشتر کاشی خود به ایرانی، عراقی و پاکستانی هستند، هر گونه حواشی و برنامههای انسانساز در بعد فرهنگی، کاملا فراموش شده است (البته سوای چند کارخانه انگشتشمار که به صورت ناقص فعالیت فرهنگی دارند)؛ و رها کردن این مهم، برایمان فاجعهای به تمام معنا را در آیندهای نه چندان دور میتواند رقم بزند.
البته منظور از اینکه کار فرهنگی در بنگاههای تولیدی انجام شود، این نیست که همه چیز، حتی تولید این کارخانه ها فدای تفکرات صرف فرهنگی شود، بلکه میتوان در کنار تولید، بسیاری از کارها را انجام داد تا سوای از موثر بودن بر رشد معنوی و اخلاقی کارگران، حتی برایند تولیدی بالاتری نیز به دست آورد، به عنوان مثالی کوچک، نهادینه کردن نماز جماعت در بنگاههایتولیدی، نه تنها ضرری به تولید آنها نمیزند بلکه باعث رشد احساس مسئولیت افراد در قبال کاری که انجام میدهند نیز میشود...
بعد از دقت
در روند کار این شرکتها متوجه میشویم که انسانهای خسته از دستمال شدن در چرخهای
خشک و بیروح صنعت، باید هم برای رهایی از خستگی و کوفتگی روحی و جسمی، به سمت
تفریحات کاذب بروند؛ مسلماً رشد گرایش به سیگار و قلیان و موسیقی و دورهگردی در
خیابانها و ... نتایجی است که با آن برخورد میکنیم؛ و بازخورد این مسائل مسلماً به خود شهر میباشد.
کنار همه عوارضی که حاصل از تربیت "انسان اقتصادی" است، نسلی تربیت میشود که، نمیتوان از او انتظار آیندهسازی داشت؛ و جالب اینکه از همان کودکی و نوجوانی در مدارس نیز، فرزند کارگر، فرزند معلم و فرزند ...، به خوبی توسط دیگران ممیزی میشوند...
حال باید یک سوال مهم و اساسی پرسید: کنار رشد صنعت و به تبع آن، رشد اقتصادی در شهرمان، آیا به همان اندازه به فکر رشد فرهنگ بومی و اسلامی خودمان نیز بودهایم؟
چه دلیلی دارد که برخی از دوستان، با مدیریتی ناقص، لحظهای و موضعی؛ در فکر توسعه بیشتر کارخانجات کاشی و سرامیک هستند؟ بدون اینکه سوای از فکر کردن بر روی مشکلات محیط زیستی مانند کمبود آب، و بدتر شدن وضعیت هوای شهرمان –به خاطر نزدیک بودن تعداد زیادی کارخانههای آلاینده به محل سکونت مردم- به فکر ظرفیت نیروی انسانی بومی نیز نیستند، که هر روز شهرمان را از مردان و زنان غریبه با فرهنگهای مختلف پر میکنند...
به نظر نمیرسد وقایعی که اطراف ما در حال اتفاق افتادن است، فهمیدنش زیاد پیچیده باشد. حتی راهی که آمدهایم نیز تا حدی اشتباه بوده است؛ دیگر ادامه دادنش حماقت است...
باید فکری به حال مردمی کرد که در این کارخانهها – مخصوصا کاشی و سرامیک- ترور روحیه و ترور انسانیت میشوند. به نظر میرسد جیبهای سرمایدارانی که زحمت توسعه صنعتی در شهر را کشیدهاند، برای بسیاری از دوستان مسئول، بسیار مهمتر از همه آدمهایی باشد، که در این کارخانه ها فدای مدیریتی سوء و ناشیانه و خودخواهانه و متکبرانه میشوند.
امید است، کمی هم دست ها از روی قراردادهای میلیاردی و میلیونی برداشته شوند تا بتوانند زیر لیست برنامه های فرهنگی نیز امضایی بزنند..