روایتی تلخ از یک شکستِ طنز!
جام ملتهای آسیای 2019 جلوی چشمبادامیهای ژاپنی ایستاده بودیم که دقیقهی 55 آن اتفاق ناجور افتاد. نه تنها گل خوردیم، که موجبات خندهی فوتبالببینهای دنیا را هم فراهم کردیم. یک گلِ طنزِ تلخ که هنوز مثل استخوان توی گلوی ما گیر کرده و لامصب پایین هم نمیرود!
قضیه از چه قرار بود؟! ژاپنیها زدند به خط دفاعی ما. یک حملهی فلفلنمکیِ تند و تیز. بازیکنشان دقیقاً دمدمهای محوطه جریمه، یعنی همان جایی که میشد یک پنالتی بگیرند، زمین خورد. ایرانیها یکآن ریختند سر داور بازی و داد و فترات که «این یاروی بادامی خودش را زمین زده و ما کاری نکردیم و فلان و بهمان و بیسار!»
اما ایرانیها حواسشان به یک چیز نبود! داور سوت نزده بود، پنالتی هم اعلام نکرده بود، بازی هنوز جریان داشت. آن چشمبادامیِ زمینخورده همان لحظه بلند شده و کنار زمین پا به توپ شده بود. بعدش هم معلوم است؛ یه سانترِ دقیق، یک ضربهی سر و گل اول ژاپن رقم خورد؛ به همین راحتی شیرازهی فکری و روحی بازیکنان ما به هم ریخت تا دو تای دیگر هم تا آخر بازی بخوریم و ...! و چهار سالی از آن ماجرا گذشته؛ چهارسال از زمانی که گزارشگر بازی داد میزد «چرا توپو ول کردیم ما؟ چرا نرفتیم سراغ توپ؟!»
این یکی دو روز خیلی یاد آن گل تلخ و آن حرکتِ طنزِ ایرانیها افتادم! وقتی که دشمن دارد از هر جبههای که میتواند به ما و محور مقاومت حمله میکند و بعضیها رفتهاند سراغ نقد و تمسخر و تیکهانداختن و تسویهحسابهای انتخاباتی با خلبانیِ محمدباقر قالیباف. بعضیها دارند اینجا دعوا میکنند در حالی که مهاجم حریف پشت سرشان به توپ رسیده و دارد میرود سراغ گلهای بعدی!
هنوز سوت پایان این نبرد به صدا درنیامده! بروید به خدمت دشمنی برسید که نمیخواهد سر به تن تو و قالیباف و هیچ کدام از ما باشد...!