بدونِ گناهِ رقصیدن به وقتِ ...!
احمدرضا که دعوت کرد به مراسم «ولیمه» اینترنت را گشتم برای پیدا کردن معنیاش؛ میشد همان عروسیای که در آن شام میدهند. و مراسم یک مراسم دورهمیِ شلوغ بود توی تالار به صرفِ شیرینی و شام و گفتگو و خنده! همین! بدون سر و صدایِ موسیقیِ گوشخراش که باید برای رساندنِ منظور خودت به آدم روبرویی مثلِ اخبارگوهایِ ناشنوایان هزار تا حرکتِ همراه لبخوانی نشان دهی و بدون گناهِ رقصیدن به وقت ...! ولش کنید! به قول حامد عسکری در «خال سیاه عربی» حرف خودمان را بزنیم!
دیشب علیرضا هم دور افتاده بود سر میزها، نایلونهایِ کوچولویِ قاشقچنگالهای تالار را جمع میکرد! بچه از دیدنِ گف و گفتِ من با دوستان، به یک «مالِ خودمونه»یِ قاطع رسیده بود و در حینِ سرکشی به تکتک میزها و گرفتنِ نایلونها با ملت سر شوخی را هم باز میکرد! کاری به آبرو و پرستیژ من نداشت بچه و من هم «گردننگیر» و بیخیال. فکر میکنم بقیه هم داشتند حال میکردند از اینکه میرفت سر میزشان و جیبهایِ پر از نایلونش را نشان آنها میداد...
داشتم فکر میکردم این روزها که آوردنِ گروهِ موسیقی از حدودِ متعارفِ مراسمهای عروسی فراتر رفته و بعضی اماکن اجتماعی، اجرای زنده میگذارند، چقدر خلوتهای خانوادگی و آرامش آدمها از بین رفته. میدانید؟! میخواهیم کلاس کار را رعایت کنیم، میخواهیم کارهای نو بکنیم، میخواهیم تنوع ایجاد کنیم و مثلاً شادی! اما داریم خرابترش میکنیم!
و به نظرم عقبافتادگی و تحجر نه این است که آدمها بروند مراسم عروسی را به اصل آن که «ولیمه دادن» است برگردانند، بلکه تقلید کردنِ از کافهها، کابارهها و رستورانهایِ غربی است که هیچ مبنایِ عقلیِ درستی توی آنها رعایت نمیشود! و به بهانههایِ مضحکِ «مردم میخواهند» و «یک شب که هزار شب نمیشه» پولهایشان را یک شبه میریزند دور!