یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

کرمانشاه که لرزید به فکر رفتن افتادم. به دوستان هم اعلام کردم. چند گروه رفتیم کرمانشاه و ما شاید، چهارمین گروهی بودیم که از میبد راهی کوئیک حسن شدیم. روستایی با بیش از 95 درصد تخریب. یعنی فقط یکی دو تا خانه آن وسط ها مانده بود که آن هم قابل استفاده نبود. ضربه اول پس از زلزله را گرفته بودند که رسیدیم. وصل شدیم به بچه های قرارگاه خاتم تا برای برق‌کشی کانکس ها کمک‌کار باشیم.

یادم نمی رود که ان روزها شد بهترین روزهای زندگی‌م. بین مردمی که شیعه و سنی و اهل حق و دیگر گرایش ها، داخلشان بود. صبح تا شب توی روستا می‌چرخیدیم و کار می‌کردیم. ناهار و شام را وسط همین خانه خرابه ها و بین مردم می‌خوردیم. نمازمان را اول وقت میان همین مردم می‌خواندیم. گاهی اما به تعارف مردم به خانه هایشان می‌رفتیم، خانه هایی که حالا چهاردیواری فلزی ساخته شده از طرف بچه های سپاه بود.

با مردم که صحبت می‌کردیم، جان کلامشان تشکر از رهبری بود و بچه های بسیج و سپاه. آقایی می‌گفت: «این زلزله عجب برکاتی داشت و نمی دانستیم! تازه شناخته ایم شماها را و فهمیدیم رهبری انقلاب چقدر بزرگوار است.»

رهبری روزهای اول و در میان آوار زلزله آمده بود همین روستا. مرد با شوق می گفت از رهبری که وسط خرابه ها دلجویی می کرد از مردم و پیگیر مشکلاتشان بود.

از بس متن نوشته ام این چند روز، حوصله نوشتن همه ماجرا را ندارم؛ اما فقط خواستم نتیجه بگیرم که همین بلاهای طبیعی در کشورمان می شوند عامل وحدت و دوستی. از طرفی می‌شوند عامل شناخت مردم از آدم‌نماهایی که مورد مصرف های خاصی دارند با حقوقی مشخص از طرف ارباب های مستکبرشان.

 باور کنید حق دارند این روزها خفه‌خون بگیرند و نهایتش عکسی از کودک افغانستانی قالب کنند برای فراموش نشدن و دور نیفتادن!

۰۱/۱۱/۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی