یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

۲۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است


صادق مشکینی را حتماً یادتان هست! همانی که همراهِ آقای کمالی رفت جبهه

۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از چاپِ «تحفه تدمر» هر بار تماس گرفتند که «بیا فلان جا برای فلان تعدادِ آدم حرف بزن» پیچانده‌ام

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«عمران» خوابیده روی تخت. و توی سقف دنبال چیزی می‌گردد که نمی‌دانم چیست

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حامد زمانی انگار میکروفنِ همه بلندگوهای شهر را یک جا دستش گرفته و دارد می‌خواند «عمار داره این خاک...

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی نظم ذهنم به هم میریزد. برای همین با نظم از پیش تعیین شده سراغ کلاس‌ها نمی‌روم

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح روزهای تظاهرات پتو را دور خودم می‌پیچیدم و راحت‌تر می‌خوابیدم! با خیال جمع! چه کاری بود واقعاً؟!

۲۱ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۳۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«آقای ایرانشهر» را می‌خوانم، که یونس می‌آید برای کاری. بچه‌ی همان شهرهای حوالی ایرانشهر است که بلد نیستم

۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برگزیدهْ امروز رفته کتاب تحویل گرفته از صاحب‌کتاب و مامور شده به خواندن، همچنین فهماندن

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

شهید روی دست دخترها آمد وسط نمازخانه

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها «هزار تویِ سعودی» را می‌خواندم از خانم کارن الیوت هاوس

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

معلمْ اسم‌ها را یکی‌یکی خواند. و هفت‌هشت نفر را به خط کرد برای رفتن به دفتر. من، آخرین نفرِ این قطارِ لرزان و ترسان بودم

۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

توی خصوصی به دخترِ جوانی که در عکسْ موهای سرش را تاب داده بود توی باد پیام دادم: «...

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

از لج معلم پرورشی بود یا نمی‌دانم چی که هیچ کدام از آن پرچمک‌های کاغذی را به در و دیوار کلاس‌مان نزده بودیم!

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دفتر و خودکار توی دست‌شان بود تا از چیزهایی که می‌گویم یادداشت بردارند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنیا این روزها روی دور تندِ نابودی‌ست. هر جا نگاه کنیم یکی را خفت کرده‌اند و دارند می‌زنند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رانندهْ جوانی بود شیرازی. ناراحت از پرداخت نشدن کرایه‌اش، به زمین و زمانْ بد و بیراه می‌گفت

۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

با چهار تا سرباز توی یک کوپه بودیم. من و شهاب. وقتی بر می‌گشتیم از نمایشگاه کتاب تهران

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گُل وسطِ قالی مسجد را شیخ مقداد گفت خالی کنند!

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانه‌ی هر کسی بخواهی بروی، باید هزار تا دلیل پیدا کنی که حداقل یکی‌ش به درد مزاحم شدن بخورد

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای بار چندم است که سوار مسافرکش‌های شخصی می‌روم سمت فرودگاه

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

اولین جلسات همیشه شوق و ذوق هست برای زود به نتیجه رسیدن!

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کلاس نهمی بود. شاکی از اینکه شال‌م لیز خورده و افتاده و اتفاقاً یکی از همین خانم‌های چادریْ درشت بارم کرده و تند شده

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

بنده‌خدایی داشتیم توی کوچه‌ی خانه‌ی پدری که ظاهری دیوانه‌طور داشت و بچه‌ها مثل چی ازش می‌ترسیدند

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

همکاری می‌گفت «دخترم روزی ده‌ها بار می‌آید، مرا بغل می‌کند، می‌بوسد و می‌گوید دوستم دارد

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر