یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

مامان فروغ...

جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ق.ظ

انتظار می‌رود زنی مثل او این وقت شب توی خانه خودش خواب باشد؛ شاید اصلاً بین چند تا از بچه‌ها و نوه‌هایش در حال بگو بخند؛ خیلی اگر آدم به قول خودمان لارج و به روزی باشد، نشسته و فیلم جومونگ یک و دو و سه و نمی‌دانم چی و چی را ببیند!
اما این خانم که سن و سالی ازش گذشته، سه چهار روزی از شهر خودش زده بیرون و مهمان شهر و استان دیگری شده؛ برای چه؟ برای سخنرانی! برای حرف‌زدن درباره آدم‌هایی که توی یک قاب عکس، همیشه همراه‌ش هستند!
دیشب بعد از مراسمی دو سه ساعته، زنی را دیدم که با وجود سن بالا، هنوز سر حال و قبراق بود؛ سخنرانی‌اش را کرده بود، از آدم‌های توی قابِ عکسِ همراهش گفته بود، مراسم عزاداری بعدش را نشسته بود و حالا می‌رفت برای یکی دو روز آینده که مهمان شهر ماست، استراحت کند.
قاب عکسِ همیشهْ همراهش، سه تا مرد جوان را نشان می‌دهد که پسرهایش هستند؛ هر سه زمان جنگ شهید شده‌اند و حالا «مامان فروغ» از گوشه دنجِ خانه امن و راحتِ توی تهران، راه افتاده به هر کجایی که دعوت‌ش کنند؛ می‌رود و از بچه‌هایش می‌گوید و از هر چیزی که یادِ امثال بچه‌هاش را در دل‌ها زنده کند! حالا مامان فروغ شده سفیر پسرهای شهیدش، برادران شهید خالقی‌پور؛ زنی که خودش یک شهید است و شهیدانه زندگی می‌کند...

کتابِ «درگاهِ این خانه بوسیدنی‌ست» خاطرات خانم «فروغ منهی»‌ست که باید بخوانیدش...

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی