یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

رفتگری که شبیه دیپلمات‌ها رفتار می‌کند!

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ

شهرداریْ رفتگری دارد در محدوده‌ی زندگی من که صبح‌هایِ تکراریِ بی‌حوصلگی‌م را رنگی‌رنگی می‌کند! دقیقاً آن زمانی که پا تند می‌کنم برسم به سرویس شرکتْ می‌بینمش. قبل از آمدنِ مینی‌بوسِ خسته‌ی قرمزی که مثلِ من پیر شده و به زور خودش را روی زمین می‌کِشاند.
آن وقتِ صبحِ سردِ بی‌حوصله، همراه است با دیدن آقای لباس نارنجی. همان وقتی که می‌رسم، او دارد همان نقطه‌ را جارو می‌کند که من باید منتظر بمانم. زودتر سلام می‌کنم. سرش گرم است به کشیدنِ جاروی درازْ روی آشغال‌هایی که شهروندهای محترم ریخته‌اند برای او! سلام من بی پاسخ نمی‌ماند. جواب می‌دهد. متشخصانه، پر صلابت، مودبانه. و ادامه می‌دهد احوالپرسی را. مثلِ یک کاردارِ سفارت وقتی به همکارش می‌رسد. انگار لبه‌ی کُت‌ش را از روی عادت گرفته باشد و سیخ‌سیخ راه برود که خط اتویِ لباس‌ش هم نخورد؛ بعد دستش را بکشد و محکم دست بدهد؛ با لبخندِ شارپ‌ی که وسط هیاهویِ مبهمِ صبحِ شلوغِ کاری و مدرسه‌ایْ خودش را نشان دهد!
سلامِ او، منِ بی‌حوصله‌ی اولِ صبح را می‌سازد! انگیزه می‌گیرمْ بیست و چهارساعت دیگر توی این دنیا زندگی کنم تا فردا هم ببینمش!
بعضی آدم‌هاْ حال‌خوب‌کنند! بزرگتر از توجه و اقبال دیگران زندگی می‌کنند، برخورد می‌کنند، رابطه می‌گیرند. اما بعضی‌ها برعکس‌ند. متخصص‌ند که وقتِ رسیدنِ به تو، دقیقاً حالی را که از برخوردِ با رفتگرِ شهرداری نصیب‌ت شدهْ بگیرند!
برایتان توفیق دیدارِ رفتگرهایِ حال خوب کن را از درگاه خداوند خواهانم، نه آدم‌های با پرستیژی که همه‌ی داشته‌شانْ موقعیتِ اجتماعیِ خاص‌شان است که حق‌شان نیست!

۰۲/۱۰/۱۹ موافقین ۲ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی