یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

شاهکارهای خاک‌گرفته!

دوشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۰ ق.ظ

همان اول کار چشمم کتاب «بر باد رفته‌ی» مارگارت میچل را می‌گیرد، نه یک دوره، سه دوره. و یکی از دوره‌های دو جلدی ترجمه‌ی «پرتو اشراق» است. ترجمه‌ای که مدتی دنبالش بودم و آخرش وسط قفسه‌های کتابخانه مرکزی پیدایش کردم و خواندمش. کنارش کتاب «اسکارلت» با ترجمه‌ی اشراق گذاشته؛ از اعجاب دیدن این کتاب‌ها، آن هم در یک کتابخانه‌ی تقریباً رها شده در نیامده‌ام که جایی در همین قفسه‌ها سه چهار عنوان از کتاب‌های «محمود گلابدره‌ای» را می‌بینم. زردیِ «ده‌سال هوم‌لسی آمریکا» البته همان اول چشمم را می‌گیرد وگرنه محمود گلابدره‌ای برای کتاب‌خوان‌ها هم سوزنِ درون انبارِ کاه‌ هست و ناپیدا!
راه می‌افتم وسط راهروهای یک‌نفره‌ی کتابخانه، قفسه‌ها آن‌قدر به هم نزدیک‌ند، انگار می‌خواهند کسی که بعد از مدت‌ها آمده سراغ‌شان را بغل کنند! تا چشم کار می‌کند و تا جایی که می‌شناسم، شاهکار چپیده توی قفسه‌های چوبی که بعضی‌شان را خوانده‌ام و در حسرتِ خواندن بعضی دگر آواره‌ترینم! آناکارنینا، جنگ‌و‌صلح، مجموعه آثار چخوف، مجموعه‌آثارِ نمایشیِ شکسپیر، جین ایر، دیوید کاپرفیلد، دوره‌ی کتاب‌های هری‌پاتر و ...
به جز کتاب‌های ادبیاتی با ترجمه‌های خوب، کتاب‌های تاریخی، دوره‌های تفسیر و حدیث و کتاب‌های مختلف دیگری می‌بینم که آه‌م را در می‌آورد! آن قدر کتاب خوب یک‌جا می‌بینم که احساس می‌کنمْ کتابِ خاطرات سیدباقر کاظمی، وزیر امور خارجه‌ی رضاشاه جایی توی همین قفسه‌های خاک‌گرفته به سرفه افتاده و صدایم می‌زند! به تکاپوی پیدا کردنش می‌افتم. مدتی دنبالش می‌گردم ولی حیف، انگار فقط همین قلم جنس را کم دارد؛ کتابی که مدت‌هاست دنبالش می‌گردم و پیدا نمی‌شود...
از دیروز واقعاً سوال شده برام! انصافاً چرا باید یک وجب خاک نشسته باشد روی این کتابها؟! سوالی که دارد مغزم را می‌جورد. چرا این کتاب‌ها باید آنجا بی‌استفاده رها شده باشند، در حالی که مردم نیازمند اطلاعات درست و مفیدند، ولو اینکه خودشان ندانند، ولو اینکه خودشان نخواهند! نه تنها اینجا، من سراغ دارم از این قبیل مجموعه‌ها که دارد خاک می‌خورد کتاب‌هایشان. نه یکی، نه دو تا، نه سه تا! چندین مجموعه و مکان را دیده‌ام و می‌شناسم! و از دیروز تا حالا که این را می‌نویسم، شاهکارهای خاک‌گرفته‌یِ نه تنها این مجموعه، که دیگر مجموعه‌ها جلوی چشمم دارند جان می‌دهند و کاری از دستم برای نجاتشان بر نمی‌آید...!
بچه‌ها که آمدند سر قرارِ جلسه، ناامیدانه فقط این جمله از دهانم در آمد که «این کتاب‌ها نفرین‌تان می‌کنند اگر حداقل خودتان نخوانید!»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی