یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

فرشته‌ی سرنوشت برای ما و شما می‌نویسد!

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۰۸ ب.ظ

دفتر و خودکار توی دست‌شان بود تا از چیزهایی که می‌گویم یادداشت بردارند. یحتمل ازشان خواسته بودند بنویسند تا بیشتر بفهمند و کمتر بازیگوشی کنند. راهبرد خوبی بود ولی جوری حرف زدم که برای طفل‌ها یک جمله‌ی دفتری عایدی نداشت! هر چند بازار سوال و جواب داغ بود و بحث مثل قرمه‌سبزیِ مامان‌پزی که از صبح تا ظهر روی دیگ باشد، جا افتاده بود!
این بار قصه گفتم. از اینکه فرشته‌ای که ما ندیدیمش، همان اول ابتدایی سال 1370 آمد سر کلاس‌مان و روبروی هر کدام از ما دانش‌آموزانِ نمی‌دانم کدام کلاسِ اولِ الف یا ب یا ج ایستاد و آینده‌ی ما را به ما گفت! ما اما توی عالم خودمان غرق بودیم و فکر می‌کردیم دنیا قرار است همیشه همینطوری بچه‌گانه ادامه پیدا کند.
آن فرشته به پسری که آن روزها فکر می‌کردیم قرار است دکتر شود، گفت: «تو تاجر کاشی می‌شوی آن هم توی روسیه!» به بعدی گفت: «تو آخوندِ قابلی می‌شوی!» به بعدی که درسش خوب بود و معلم او را بپّای من کرده بود تا دست از پا خطا نکنم گفت: «تو معتاد می‌شوی و بارها می‌گیرند و می‌برندت زندان!» و به من گفت: «تو روزی نویسندگی می‌کنی! و حتی معلمی...» و من اگر آن روز این حرف آن فرشته که ندیدیمش و رفت از کلاس ما تا برود سر کلاس‌های دیگر را شنیده بودم، می‌خندیدم!
من؟! من که حتی دو تا دایره‌ی پیزوری را نمی‌توانستم کنارِ هم بنویسم و بپّای کنارم مدام راپورت می‌دادْ معلم، تا به خدمتم برسد؟! خنده داشت! ولی اتفاق افتاد!
قصه، دخترها را حواس‌جمع کرد. این بار به‌شان گفتم که اتفاقاً این فرشته که ما آن روزها ندیدیمش، سر کلاس شما هم آمده و برای شما هم نسخه پیچیده، برای شمایی که توی عالم نوجوانیِ خودتان غرق هستید و انگار نه انگار که آینده با همه واقعیت‌هاش به سراغتان خواهد آمد.
ادامه‌ی بحث من درباره راه‌های معنویِ توفیق و موفقیت بود، چیزی که به نظر خیلی از ما، وسطِ پنجاه شصت نفر بچه‌ی نسل جدید و دهه‌ی هشتادی نباید طرفداری داشته باشد. اما ای کاش حضور داشتید و توجهِ همراه با سوال و نقدهای عالی بچه‌ها را می‌شنیدید و تماشا می‌کردید...! این بچه‌ها از بچه‌های نسل ما خیلی جلوترند، باور کنید...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی