جنگ است آقا... جنگ!
با جماران تماس گرفته بودند. از فرماندهان جنگ. خرمشهر داشت از دست میرفت. دشمن بعثی آمده بود توی کوچهها و خانههای خرمشهر. تماس گرفته بود که بگوید شهر دارد سقوط میکند. داریم شهید میدهیم. آن طرف داد و فریاد و التهاب بود، این طرف سید احمد که میشنید تا منتقل کند به امام...
گفتهاند امام داشته آماده میشده قامت ببندد برای نماز. سید احمد کمی گوشی را از صورتش فاصله میدهد و بر میگردد به سمت امام. حرفهای شنیده شده را منتقل میکند. امام دستهاش آمده بالا برای گفتن تکبیرهالاحرام. فقط یک جمله میگوید و نماز میبندد: «بگویید جنگ است آقا... جنگ!»
جزئیات ماجرا شاید همین باشد، شاید چیزی شبیه همین. اما حرف امام همین است! «جنگ است آقا... جنگ...» توی جنگ فقط زدن و پیروزی نیست! همیشه کربلای پنج و فتحالمبین و بیتالمقدس نیست، گاهی کربلای چهار و عملیات رمضان هم هست!
این روزها شهر در التهاب است! منظورم نه خرمشهر، که سیستان است. صحنهی یک رویارویی پیچیده که نمونهی آن را در زمان جنگ، توی همین شهرهای غربی مثل کردستان تجربه کردهایم. دشمن رفته توی درزها و شکافهای قومی و جمعیتی و دارد ضربه میزند.
چند روز پیش پانزده شانزده نفر شهید دادیم. امروز دوباره شش نفر. همین الان، یا همین فردا ممکن است اتفاق دیگری بیفتد. «جنگ است... جنگ...» رفتهایم توی شکم امپراطوری فرعونِ عصر جدید. این فرعون قرار نیست فقط به یکی دو جبهه اکتفا کند؛ از همه ظرفیتهای موجودش برای زدن محور ما استفاده میکند...
بله...
شهید دادهایم؛ باز هم منتظر اتفاقات بعدی باشید. این راه قرار نیست تا رسیدن به نتیجهی قطعی و نهایی به آرامش و سکون برسد. اصلاً همهی هوچیبازیهای امروزِ تروریستها توی سیستان و اگر بتوانند در دیگر شهرهای کشور، برای پرت کردنِ حواس ما از موضوع فلسطین و جنایت صهیونیستهاست.
و ما برای ریشهکنیِ این غده سرطانی از دنیا، گلنگدنهای سلاحمان را کشیدهایم و تا آخرین گلوله و تا آخرین نفس قرار است بجنگیم...