یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

معذرت می‌خواهم؛ اما این حرف که «مشکلاتِ اقتصادی، مردم را از دین فراری داده» حرفِ مفت است!

۰۲ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اشاره‌ی بی‌نظیری دارد ویکتور هوگو در «بینوایان» در مورد فانتین، مادر کوزت!

۰۲ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

«پوست صورت‌ت رو کشیدی؟!»
«نه... یه کِرِم زدم...!»
«پس منم برم بخرم...!»

۲۳ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای دومین بار دارم «بر باد رفته»ی مارگارت میچل را می‌خوانم. رمانِ شاهکاری که تنها کتاب نویسنده است

۲۱ اسفند ۰۲ ، ۰۵:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

از آن روزهایی که شهید سیدمرتضی در «توسعه و مبانی تمدنِ ‌غرب»‌ش چوب نقد می‌زد به سلطه‌گری آمریکا و برخی غرب‌گراهای وابسته، زور می‌زدند که یک جوری دهان‌ش را ببندند، زمان زیادی نگذشته!

۱۹ اسفند ۰۲ ، ۰۵:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اولین باری که «صد سال تنهایی» را دست گرفتم و چند صفحه خواندم، سرگیجه گرفتم!

۱۸ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز سید تماس گرفت و اعتراض داشت نسبت به کلمه‌ای خاص توی یکی از روایت‌های خانه‌ی هدایت!

۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

همینگوی را توی عالمِ نویسندگی خیلی قبول دارم؛ در همین حد البته!

۱۴ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

رأی‌گیری الکترال را با اینکه خوانده‌ام ولی آخرش نفهمیدم چطوری رئیس جمهورِ آمریکا انتخاب می‌شود

۰۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

نجیب دیشب آمد و جمع کرد برای رفتن به افغانستان

۰۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بوده بعضی‌ها که تعدادشان کم هم نیست، در مورد رد صلاحیت‌های شورای نگهبانیِ نزدیک انتخابات معترض‌ند

۰۳ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بارها و بعد از جلسات یا کلاس‌ها می‌پرسند کدام کتاب را بخوانیم که مثلاً فلان چیز را تمام و کمال بفهمیم یا اثر خوبی روی ما داشته باشد یا بدهیم فلانی بخواند تا راه را از چاه بشناسد

۰۳ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از رد کردن همه‌ی کتاب‌های توی کتابخانه‌ی خانه‌ام و رنسانسی که سال‌ها پیش در مسیرِ جمع کردنِ کتاب داشته‌ام

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوستی دارم که یک عشقِ جی‌ال‌ایکسِ به تمام معناست! همان پژوی خودمان که اصلاً فکر‌ می‌کنم تولیدش مدتی‌ست متوقف شده

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما دهه شصتی‌ها سر کلاس نشستن‌مان چیزی بود شبیه انریکو، دیروسی و گالونی توی کارتونِ «بچه‌های مدرسه والت.»

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صادق مشکینی را حتماً یادتان هست! همانی که همراهِ آقای کمالی رفت جبهه

۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از چاپِ «تحفه تدمر» هر بار تماس گرفتند که «بیا فلان جا برای فلان تعدادِ آدم حرف بزن» پیچانده‌ام

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«عمران» خوابیده روی تخت. و توی سقف دنبال چیزی می‌گردد که نمی‌دانم چیست

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حامد زمانی انگار میکروفنِ همه بلندگوهای شهر را یک جا دستش گرفته و دارد می‌خواند «عمار داره این خاک...

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی نظم ذهنم به هم میریزد. برای همین با نظم از پیش تعیین شده سراغ کلاس‌ها نمی‌روم

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح روزهای تظاهرات پتو را دور خودم می‌پیچیدم و راحت‌تر می‌خوابیدم! با خیال جمع! چه کاری بود واقعاً؟!

۲۱ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۳۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«آقای ایرانشهر» را می‌خوانم، که یونس می‌آید برای کاری. بچه‌ی همان شهرهای حوالی ایرانشهر است که بلد نیستم

۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برگزیدهْ امروز رفته کتاب تحویل گرفته از صاحب‌کتاب و مامور شده به خواندن، همچنین فهماندن

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

شهید روی دست دخترها آمد وسط نمازخانه

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها «هزار تویِ سعودی» را می‌خواندم از خانم کارن الیوت هاوس

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

معلمْ اسم‌ها را یکی‌یکی خواند. و هفت‌هشت نفر را به خط کرد برای رفتن به دفتر. من، آخرین نفرِ این قطارِ لرزان و ترسان بودم

۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

توی خصوصی به دخترِ جوانی که در عکسْ موهای سرش را تاب داده بود توی باد پیام دادم: «...

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

از لج معلم پرورشی بود یا نمی‌دانم چی که هیچ کدام از آن پرچمک‌های کاغذی را به در و دیوار کلاس‌مان نزده بودیم!

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دفتر و خودکار توی دست‌شان بود تا از چیزهایی که می‌گویم یادداشت بردارند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنیا این روزها روی دور تندِ نابودی‌ست. هر جا نگاه کنیم یکی را خفت کرده‌اند و دارند می‌زنند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رانندهْ جوانی بود شیرازی. ناراحت از پرداخت نشدن کرایه‌اش، به زمین و زمانْ بد و بیراه می‌گفت

۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

با چهار تا سرباز توی یک کوپه بودیم. من و شهاب. وقتی بر می‌گشتیم از نمایشگاه کتاب تهران

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گُل وسطِ قالی مسجد را شیخ مقداد گفت خالی کنند!

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانه‌ی هر کسی بخواهی بروی، باید هزار تا دلیل پیدا کنی که حداقل یکی‌ش به درد مزاحم شدن بخورد

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای بار چندم است که سوار مسافرکش‌های شخصی می‌روم سمت فرودگاه

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

اولین جلسات همیشه شوق و ذوق هست برای زود به نتیجه رسیدن!

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کلاس نهمی بود. شاکی از اینکه شال‌م لیز خورده و افتاده و اتفاقاً یکی از همین خانم‌های چادریْ درشت بارم کرده و تند شده

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

بنده‌خدایی داشتیم توی کوچه‌ی خانه‌ی پدری که ظاهری دیوانه‌طور داشت و بچه‌ها مثل چی ازش می‌ترسیدند

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

همکاری می‌گفت «دخترم روزی ده‌ها بار می‌آید، مرا بغل می‌کند، می‌بوسد و می‌گوید دوستم دارد

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها «ایرانِ بینِ دو انقلاب» را می‌خوانم

۳۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دو تا عراقی که اتفاقاً سرباز بودند، نزدیک‌های حرم حضرت امیرالمومنین(ع) نشسته بودند سرِ قابلمه‌ای بزرگ

۲۹ دی ۰۲ ، ۰۷:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی شکایت شد از او، فرستاد بیاورندش. «سمره» در جواب اعتراض آن مردِ صاحبِ خانه گفت:
«درخت خودم است، اختیارش را دارم، می خواهم به‌ش سر بزنم و خرمایش را بچینم!»

۲۷ دی ۰۲ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌گوید «همراه بانک دارید؟!»
گیج‌وگول نگاه می‌کنم به خانم کارمندِ بانک که پشت شیشه‌ی باجه نشسته

۲۷ دی ۰۲ ، ۱۹:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اسم «مریم رجوی» را روی تخته و جلوی شماره یک نوشتم! صدای عَه‌عَه بعضی و اعتراض بعضی دیگر بلند شد!

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۷:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«یمنْ» مرا یادِ «اکبر» می‌اندازد، با یک‌وشصت‌وپنج سانتْ قد و وزنی حدود پنجاه_شصت کیلو

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۷:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

همان اول کار چشمم کتاب «بر باد رفته‌ی» مارگارت میچل را می‌گیرد، نه یک دوره، سه دوره

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۷:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صدای کِش‌کِش دمپاییِ سالمندیْ از چند متر مانده به در خانه، وقتی پشت آن ایستاده‌ایم و منتظر، می‌آید

۲۲ دی ۰۲ ، ۲۱:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در حسرت کنار تو جــــــانم به لب رسید
زین ورطه لطف کن برهانم به بوســـه‌ای

#غزه

۲۱ دی ۰۲ ، ۰۹:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

علیرضا بالاخره دو روز پیش ایستاد به نماز. خجالت می‌کشید کنار بزرگ‌ترها قامت ببندد، آن هم وقتی بچه‌هاْ دیوارهای خانه‌ی خدا را پایین می آورند.

۲۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۱۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

شهرداریْ رفتگری دارد در محدوده‌ی زندگی من که صبح‌هایِ تکراریِ بی‌حوصلگی‌م را رنگی‌رنگی می‌کند!

۱۹ دی ۰۲ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر