یادداشت‌های احمد کریمی

یادداشت‌های احمد کریمی

در آن سوی خیال، باغیست زیبا و رویایی، که با همه وجودم، اشتیاق رسیدن به آن را، در خود فریاد می‌زنم...!!!

"اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک"

بایگانی

در پیش‌گویی‌های تاریخی و روایاتی منتسب به ائمه اطهار، نابودی اسرائیل با دست ایرانی‌ها در آخرالزمان رقم خواهد خورد

۱۳ مرداد ۰۳ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

با جماران تماس گرفته بودند. از فرماندهان جنگ. خرمشهر داشت از دست می‌رفت

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۰۱:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکْ نماز یاد گرفته‌ایم، زمان پارینه‌سنگیِ زندگی‌مان! همان یکِ یکِ یکِ زیست‌مان توی این دنیا و دست نخورده همانی که یاد گرفته‌ایم را بدون کم‌وکاست تا لحظه‌ی مرگ ادامه می‌دهیم!

۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۵۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

این روزها که اسرائیل و صهیونیزم جهانی یک‌تنه دارد مرزهای بی‌شرفی و رذالت را جا به جا می‌کند و تاریخ دارد شرمنده می‌شود از ثبت وقایعی که این مدت اتفاق می‌افتد!

۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاید بی فکرترین آدم‌های همه تاریخ برای نسل‌های بعد از خودش، نسلِ ما باشد!

۰۵ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۳۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

معذرت می‌خواهم؛ اما این حرف که «مشکلاتِ اقتصادی، مردم را از دین فراری داده» حرفِ مفت است!

۰۲ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اشاره‌ی بی‌نظیری دارد ویکتور هوگو در «بینوایان» در مورد فانتین، مادر کوزت!

۰۲ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

«پوست صورت‌ت رو کشیدی؟!»
«نه... یه کِرِم زدم...!»
«پس منم برم بخرم...!»

۲۳ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای دومین بار دارم «بر باد رفته»ی مارگارت میچل را می‌خوانم. رمانِ شاهکاری که تنها کتاب نویسنده است

۲۱ اسفند ۰۲ ، ۰۵:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

از آن روزهایی که شهید سیدمرتضی در «توسعه و مبانی تمدنِ ‌غرب»‌ش چوب نقد می‌زد به سلطه‌گری آمریکا و برخی غرب‌گراهای وابسته، زور می‌زدند که یک جوری دهان‌ش را ببندند، زمان زیادی نگذشته!

۱۹ اسفند ۰۲ ، ۰۵:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اولین باری که «صد سال تنهایی» را دست گرفتم و چند صفحه خواندم، سرگیجه گرفتم!

۱۸ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز سید تماس گرفت و اعتراض داشت نسبت به کلمه‌ای خاص توی یکی از روایت‌های خانه‌ی هدایت!

۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

همینگوی را توی عالمِ نویسندگی خیلی قبول دارم؛ در همین حد البته!

۱۴ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

رأی‌گیری الکترال را با اینکه خوانده‌ام ولی آخرش نفهمیدم چطوری رئیس جمهورِ آمریکا انتخاب می‌شود

۰۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

نجیب دیشب آمد و جمع کرد برای رفتن به افغانستان

۰۵ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بوده بعضی‌ها که تعدادشان کم هم نیست، در مورد رد صلاحیت‌های شورای نگهبانیِ نزدیک انتخابات معترض‌ند

۰۳ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بارها و بعد از جلسات یا کلاس‌ها می‌پرسند کدام کتاب را بخوانیم که مثلاً فلان چیز را تمام و کمال بفهمیم یا اثر خوبی روی ما داشته باشد یا بدهیم فلانی بخواند تا راه را از چاه بشناسد

۰۳ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از رد کردن همه‌ی کتاب‌های توی کتابخانه‌ی خانه‌ام و رنسانسی که سال‌ها پیش در مسیرِ جمع کردنِ کتاب داشته‌ام

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوستی دارم که یک عشقِ جی‌ال‌ایکسِ به تمام معناست! همان پژوی خودمان که اصلاً فکر‌ می‌کنم تولیدش مدتی‌ست متوقف شده

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما دهه شصتی‌ها سر کلاس نشستن‌مان چیزی بود شبیه انریکو، دیروسی و گالونی توی کارتونِ «بچه‌های مدرسه والت.»

۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صادق مشکینی را حتماً یادتان هست! همانی که همراهِ آقای کمالی رفت جبهه

۲۸ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد از چاپِ «تحفه تدمر» هر بار تماس گرفتند که «بیا فلان جا برای فلان تعدادِ آدم حرف بزن» پیچانده‌ام

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«عمران» خوابیده روی تخت. و توی سقف دنبال چیزی می‌گردد که نمی‌دانم چیست

۲۶ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حامد زمانی انگار میکروفنِ همه بلندگوهای شهر را یک جا دستش گرفته و دارد می‌خواند «عمار داره این خاک...

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی نظم ذهنم به هم میریزد. برای همین با نظم از پیش تعیین شده سراغ کلاس‌ها نمی‌روم

۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح روزهای تظاهرات پتو را دور خودم می‌پیچیدم و راحت‌تر می‌خوابیدم! با خیال جمع! چه کاری بود واقعاً؟!

۲۱ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۳۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«آقای ایرانشهر» را می‌خوانم، که یونس می‌آید برای کاری. بچه‌ی همان شهرهای حوالی ایرانشهر است که بلد نیستم

۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برگزیدهْ امروز رفته کتاب تحویل گرفته از صاحب‌کتاب و مامور شده به خواندن، همچنین فهماندن

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

شهید روی دست دخترها آمد وسط نمازخانه

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها «هزار تویِ سعودی» را می‌خواندم از خانم کارن الیوت هاوس

۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

معلمْ اسم‌ها را یکی‌یکی خواند. و هفت‌هشت نفر را به خط کرد برای رفتن به دفتر. من، آخرین نفرِ این قطارِ لرزان و ترسان بودم

۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

توی خصوصی به دخترِ جوانی که در عکسْ موهای سرش را تاب داده بود توی باد پیام دادم: «...

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۱۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

از لج معلم پرورشی بود یا نمی‌دانم چی که هیچ کدام از آن پرچمک‌های کاغذی را به در و دیوار کلاس‌مان نزده بودیم!

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دفتر و خودکار توی دست‌شان بود تا از چیزهایی که می‌گویم یادداشت بردارند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنیا این روزها روی دور تندِ نابودی‌ست. هر جا نگاه کنیم یکی را خفت کرده‌اند و دارند می‌زنند

۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رانندهْ جوانی بود شیرازی. ناراحت از پرداخت نشدن کرایه‌اش، به زمین و زمانْ بد و بیراه می‌گفت

۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

با چهار تا سرباز توی یک کوپه بودیم. من و شهاب. وقتی بر می‌گشتیم از نمایشگاه کتاب تهران

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گُل وسطِ قالی مسجد را شیخ مقداد گفت خالی کنند!

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانه‌ی هر کسی بخواهی بروی، باید هزار تا دلیل پیدا کنی که حداقل یکی‌ش به درد مزاحم شدن بخورد

۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۶:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای بار چندم است که سوار مسافرکش‌های شخصی می‌روم سمت فرودگاه

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

اولین جلسات همیشه شوق و ذوق هست برای زود به نتیجه رسیدن!

۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کلاس نهمی بود. شاکی از اینکه شال‌م لیز خورده و افتاده و اتفاقاً یکی از همین خانم‌های چادریْ درشت بارم کرده و تند شده

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

بنده‌خدایی داشتیم توی کوچه‌ی خانه‌ی پدری که ظاهری دیوانه‌طور داشت و بچه‌ها مثل چی ازش می‌ترسیدند

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

همکاری می‌گفت «دخترم روزی ده‌ها بار می‌آید، مرا بغل می‌کند، می‌بوسد و می‌گوید دوستم دارد

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها «ایرانِ بینِ دو انقلاب» را می‌خوانم

۳۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دو تا عراقی که اتفاقاً سرباز بودند، نزدیک‌های حرم حضرت امیرالمومنین(ع) نشسته بودند سرِ قابلمه‌ای بزرگ

۲۹ دی ۰۲ ، ۰۷:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی شکایت شد از او، فرستاد بیاورندش. «سمره» در جواب اعتراض آن مردِ صاحبِ خانه گفت:
«درخت خودم است، اختیارش را دارم، می خواهم به‌ش سر بزنم و خرمایش را بچینم!»

۲۷ دی ۰۲ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌گوید «همراه بانک دارید؟!»
گیج‌وگول نگاه می‌کنم به خانم کارمندِ بانک که پشت شیشه‌ی باجه نشسته

۲۷ دی ۰۲ ، ۱۹:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اسم «مریم رجوی» را روی تخته و جلوی شماره یک نوشتم! صدای عَه‌عَه بعضی و اعتراض بعضی دیگر بلند شد!

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۷:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

«یمنْ» مرا یادِ «اکبر» می‌اندازد، با یک‌وشصت‌وپنج سانتْ قد و وزنی حدود پنجاه_شصت کیلو

۲۵ دی ۰۲ ، ۰۷:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر